و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم
گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم ، گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت
از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم که به هیچ پایانی
نمی رسید مگر ، “تنهایی” ، “تنهایی” ، “تنهایی”