عاشقان تنها

خداخودش به داد دل عاشقی که تنهاست برسه

عاشقان تنها

خداخودش به داد دل عاشقی که تنهاست برسه

۳۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

زندگی دفتری از خاطره هاست...

یک نفر در دل شب 

یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد

ما همه همسفر و رهگذریم 

آنچه باقیست فقط خوبی هاست

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۷
مهدی نورجهانی

روز ها میگذردند!!           و من هرروز...

دنیارا بیشتر میشناسم       عاقل تر میشوم

   و محتاط تر         دیگر کمتر رویا میبافم

دیرتر آدمهاراباور میکنم

کمتر از زشتیها تعجب میکنم

بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم

روز ها میگذرند

و من هرروز...

بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم

💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۱
مهدی نورجهانی

بعضی عشق ها مثل قصه نوحه،

                 ازترسطوفان میان سراغت

بعضی عشق ها مثل قصه آدمه،

                خوبیش اینه که اولین عشقه

بعضی عشق هامثل قصه ابراهیمه،

               باید همه چیزت رو قربانی کنی

بعضی عشق ها مثل قصه مسیحه،

              آخرش به صلیب کشیده میشوی

اما بیشتر عشق ها مثل قصه موسی،

             یکم که دور میشی ی نفر دیگهمیادو جاتو میگیره...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۶
مهدی نورجهانی

پرسیدم خداوندا  چرا انسان اول عاشق میشه ..!

بعد تنها میشه..؟؟

گفت منم اول عاشق شدم!بعد تنها شدم...

پرسیدم تو عاشق چه کسی شدی؟

گفت عاشق تو.

گفتم کی تنهات گذاشت؟

گفت خوده تو!!!

گفتم بزار بیام پیشت !!

خندیدو گفت           ↘↘↘↘

من پیش توام!توکجایی!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۳
مهدی نورجهانی

🔆❤️شادروان دکتر حسابی


یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟ 

روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم، چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم، در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی 

...

برگرفته از کتاب خاطرات مهندس ایرج حسابی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۶
مهدی نورجهانی

روزها رفتو نیاوردکسی از تو خبری               نه پرستو نه کبوتر و نه پیغام بری 

به امیدی که رساند به من از توخبری           چشم و دل دوخته ام بر لب هر رهگذری

چه بگویم که پس ازتوچه فراوان خوردم         خون دل ها نخوردیو از آن بیخبری

سر به زیرم نه ازآن روی که افتاده شدم        به ازآن روی که از رد تو جویم اثری

مانده ام چشم به راه تودرآغوش خزان          تا مگرباد رساند به من از تو خبری

در هراسم پس از این فاصله وصلی نبرم       نبرم عاقبت از صبرو سکوتم ثمری

با دلم عهد نبستم که زیادت ببرم                توچنان باش که این نکته ز یادت نبری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۹
مهدی نورجهانی

سخت ترین لحظه اونه که به هق هق افتاده باشی 

            و مراقب باشی صدای هق هقتو کسی نشنوه...

سخت ترین لحظه اونه که با خوندنو نوشتن هر متنعاشقانه ای

           اشکات بریزه و بپرسی واقعا چرا؟

سخت ترین لحظه اونه که حس کنی بدجور باختی ..خیلی بد..

          سخت ترین لحظه ... نداشتن اونه...تو اوج بی باوری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۰۶
مهدی نورجهانی